وجه یکسان موجودات در طبیعت
بچه گنجشکی که عزیز دل والدینش بود، توی لانه منتظر دانه بود که یک مار، کشان کشان بالا آمد و خیلی راحت، او را خورد. بچه گنجشک هم با درد فراوان، مرد. والدینش هم کلی جیک و جیک براه انداختند و غمباد گرفتند. ما هم نگاه کردیم و گفتیم "طبیعت است دیگر!"
2-
یک بچه دو ساله، شیطنت کنان روی سی و سه پل ورجه وورجه می کرد و ظاهرا خودش را به لبه بدون جان پناه پل می رساند و از قضا از همان بالای پل، به پایین پرت می شود و ضربه مغزی می شود. این بچه هم مرد. والدینش باز هم غمباد گرفتند و الی آخر.
3-
آن سو تر، پسر بچه ها با ناپدری اش تنها می شود و ناپدری برای اینکه حساب کار بدست این بچه دو سال و هفت ماهه بیاید، به او تجاوز می کند و از قضا، محل تجاوز آن کودک، پاره می شود و خون ریزی می کند و چون درد غیر قابل تحملی دارد، آن ناپدری سرش را به دیوار می زند و از قضا این بچه هم می میرد.
4-
وجه مشترک همه این نمونه ها و نمونه های بی پایان دیگر، این است که خدا یا طبیعت، برنامه خاصی برای نجات دادن ما در این عالم نگذاشته است و در واقع، به همان اندازه ای که برای آن بچه گنجشک وقت و توجه صرف می کند، به همان اندازه هم برای انسان صرف می کند.
این خودشیفتگی بیمار گونه ما انسان هاست که فکر می کنیم برترین موجود این عالم هستیم و ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند که من و شما نانی به کف آریم و بتوانیم زندگی کنیم. در حالیکه ابر و باد و مه و خورشید و فلک، برای همه موجودات به نحو مساوی و بی طرف در کارند و هر کسی هر طور توانست خودش را از آب و گل در می آورد و هر کسی هم نتوانست، از بین می رود. دیگر فرقی نمی کند که گنجشک باشد یا انسان یا ماهی اقیانوس یا جوجه تیغی. همه ما موجودات هم در مقابل این طرح و برنامه ای که در عالم هست، یکسانیم.