بر خلاف حیوانات که ممکن است ساعت ها یک گوشه بنشینند و به جایی زل بزنند و فوقش سرشان را کمی بچرخانند و پشتشان را بخارانند، ما انسان ها باید دائما مشغول باشیم والا کلافه می شویم و حوصله مان بدجور سر می رود. ولو اگر شده، در میان شبکه های تلویزیونی بچرخیم، یا الکی با ناخن مان ور برویم؛ بالاخره برایمان بسیار رنج آور است که علاف و بیکار همینطور جایی بنشینیم و زل بزنیم.

مهمترین اقبال انسان در زندگی، "مشغول بودن" است؛ اینکه سرش به چیزی گرم باشد؛ هر چیزی می خواهد باشد، خواه شغل، خواه هنر، خواه زن و بچه، خواه معشوقه، خواه کتاب خواندن، کوهنوردی، دستفروشی، فعالیت در انجمن های انسان دوستانه.

اما چرا گفتم مهمترین اقبال است؟ چون اگر سرمان به چیزی گرم نباشد، ضمن اینکه حوصله مان سر می رود، اولین آسیبی که در کمین ماست، احساس پوچی و هیچ بودن زندگی است و خطرناک ترین پیامد این امر، خودکشی است.

بقای اجتماع به این است که 90 درصد افراد، سرشان به همین امور دنیوی سرگرم باشد و شب را روز کنند، درصد کمی هم بر خلاف روال معمول انسان ها، سرشان را از چاه زندگی بیرون آورند و برای سوالات فلسفی خود درباره زندگی و جایگاه شان در عالم پاسخی بیابند. این دسته اخیر، یا به پوچی می رسند و در زندگی سرگردان می شوند و در تندترین شکل آن، خودکشی می کنند؛ یا اینکه تفسیری از دنیا بدست می آورند که در پرتو آن، به زندگی معنایی خاص می بخشند و با  آن سر می کنند مثل عرفا.

ولی سخن اینجاست که اگر همه انسان ها، همچون دسته دوم می بودند و به جد درگیر فلسفه زندگی می شدند و سرشان را از غفلتکده امور دنیوی (مثل شغل و معامله و همه رفتارهایی که انسان ها روزانه درگیر آن هستند و اجتماع را زنده نگه داشته است) بیرون می آوردند، آنگاه بقای این اجتماع بهم می خورد. امورات روزانه انسانی روی زمین می ماند.

بقای دنیای انسانی، نیازمند انسان های غافلی است که هر یک سرشان به چیزی گرم باشد. این غفلت به معنای مذمومش نیست بلکه بمعنی سرگرم بودن به جزئی از امورات زندگی است. دقیقا مثل یک کودک که والدینش سعی میکنند با هر چیزی که شده است، سرش را گرم کنند.

به تعبیر مولوی

اُستن این عالم این جان غفلت است

هوشیاری این جهان را آفت است

هوشیاری زان جهان است و چون آن

غالب آید پست گردد این جهان

هوشیار شدن و سر در کتاب دنیا کردن، مال دنیای انسانی نیست. اگر از حد کم تجاوز کند، تعادل را بهم می زند. اینجا با مشغول بودن به امور دنیوی زنده و پابرجاست. همه این تلاش های دانشگاهی، علمی، ورزشی، تجاری، ارتباطی و غیره، جزئی از پروسه غفلت است که باید باشد.  ولو اینکه این امور، بعد از مرگ، به هیچ کارمان نمی آید.