اگر به کسی بگوییم که باید با فلان انسان ها همدردی کنیم و او بپرسد که چرا من باید با آنها همدردی کنم، پاسخی که می دهیم احتمالا این است که به او می گوییم، تصور کن خودت در آن شرایط بودی. آنگاه چه حسی داشتی؟ آیا انتظار نداشتی دیگران برایت همدردی کنند؟

بعبارتی همه این ماجرای همدردی ما انسان ها به دیگران و یا کمک کردن های افراد به همدیگر، در نهایت ناشی از تصور آن مشکلات برای خود است. اگر ما نتوانیم چنین تصوری برای خود داشته باشیم و یا اینکه در تصورمان، درد و رنج آن فرد را نتوانیم بازسازی کنیم، احتمالا توان همدردی و کمک به دیگران هم نخواهیم داشت.

ما عملا چیزی بنام همدردی نسبت به دیگران نداریم؛ در واقع همدردی چیزی جز خود­درکی نیست. ما آن زمان که با کسی همدردی می کنیم، در واقع متناسب با احساس یا تصور آن درد و رنج در خودمان با دیگران همراه می شویم. حتی در خصوص افرادی که نسبت به آنها عشق داریم نیز چنین است. در خصوص فرزندان یا معشوق هم همینطور است. آزرده خاطر شدن فرزند یا معشوق، باعث ابراز همدردی ما نسبت به او می شود به این علت که ما یک تصویر درونی مبنی بر مالکیت او در درون خود داریم و بهمین دلیل بخاطر مورد آزار قرار گرفتن یکی از مملوکاتمان آزرده خاطر می شویم و با او همدردی می کنیم. بهمین دلیل اگر عین همان مشکل برای بچه همسایه بیفتد، آن اندازه که برای بچه خود متاثر می شویم، متاثر نمی شویم. چون او جزء مملوکات ما نیست. نهایتا به این دلیل برایش متاثر می شویم که تصور کنیم اگر این اتفاق برای بچه من بیفتد چقدر دردناک است.

انسان ها اصولا موجوداتی خودمدار و بسته در خود هستند و باید پذیرفت که این یک ویژگی انسان است؛ یک ویژگی ذاتی و ساختاری؛ سخن از بدجنس بودن یا پلید بودن انسان نیست. سخن بر سر توصیف ذات وجودی ماست. ما توان خروج از خود را نداریم. ما در خود بسته و قفل و زندان هستیم و توان ورود به ساحت فرد دیگر را نداریم. ولی به هر حال، این حس همدردی اگرچه در تحلیل نهایی یک حالت خودمدارانه است ولی در عمل، باعث منفعت رسیدن به دیگران می شود که البته مغتنم و ضروری است.

بنابراین

همدردی با دیگران، فی ذاته برای ما معنایی ندارد جز انعکاس درد دیگران در درون خود و تصور آن برای خودمان. واکنشی که نسبت به آن تصور انجام می دهیم، در قالب همدردی یا نیکی به دیگران می تواند تجلی کند.

پس بابت احسان هایی که می کنیم، بر کسی منت نگذاریم چون این احسان کردن های ما، در واقع همچون آبی است برای خاموش کردن آتش رنج درونی ناشی از تصور وارد آمدن آن درد و رنج بر سر خودمان و یا بخاطر شکرگزاری که از اینکه بر سر ما نیامد و بر دیگری نازل شد.